به باور من حل بحران افغانستان و رسیدن به صلح به شکل اساسی در این سرزمین نیازمند رویکردی است که از دو منبع سرچشمه بگیرد و به تعادل برسد. اول، پروسه صلح در افغانستان باید برگرفته از نیازهای بومی این سرزمین و مردمان آن باشد و دوم زمینه و بستری را برای حرکت جامعه و حکومت افغانستان در تاسیس یک دولت- ملت مدرن در بطن خود داشته باشد.
اگر تداوم بیش از ۴۰ سال بحران در افغانستان را واکاوی کنیم، به درستی درمییابیم که تجویزها و نسخههای ارائهشده و به کار گرفتهشده در این سرزمین تاکنون نتوانسته به طور همزمان تعادل میان نیازهای بومی فرهنگی افغانستان و مردمان آن را با حرکت به سمت توسعه برقرار بسازد و نتیجهی چنین رویکردهای یکجانبه، بحران، خشونت ساختاری و تداوم جنگ بوده است.
در خصوص پروسهی کنونی صلح افغانستان نیز که دقیقا تلاشی است برای ختم بیش از ۴۰ سال جنگ در افغانستان، ما نیازمند نگاهی همزمان تیوریک و عملگرایانه در این حوزه هستیم؛ بنا براین زمانیکه به بررسی مفهوم صلح و انواع آن با توجه به ضرورتهای جامعهی افغانستان میپردازیم، از میان انواع مفاهیم صلح و چگونگی تامین آن با نظریهها و رویکردهای مختلفی مواجه هستیم.
مفاهیمی مانند صلح پایدار، صلح عادلانه، صلح با عزت، صلح مثبت، صلح منفی، صلح دایمی و گونههای دیگری از صلح با پیشوندها و پسوندهای بیشمار همراه شده است. با توجه به درکی که از جامعهی خود و همچنین برداشتی که از روند مذاکرات صلح در طی یک سال اخیر داشتهام، به نظر من شاید مفاهیم صلح مثبت و صلح منفی که در تیوری یوهان گالتونگ در کتاب صلح و منازعه در سال ۲۰۰۷ توضیح داده شده، بتواند درک بهتری برای چالشها و راههای حل پیش رو پروسه صلح افغانستان ارائه کند.
این جامعهشناس اهل ناروی صلح مثبت و منفی را اینگونه تعریف میکند: “صلح منفی وضعیتی است که در آن به شکل ظاهری ما نه شاهد جنگ و نه شاهد صلح واقعی هستیم و به تعبیری شبیه به آتشبس موقتی و نبود خشونت آشکار و مستقیم میان طرفین منازعه است، اما صلح مثبت نه تنها در برگیرندهی صلح منفی است، بلکه بر فراهم شدن شرایطی چون همبستگی، عدالت، برابری و شکلگیری مناسباتی تاکید میکند که زمینهها و دلایل ظهور خشونت و منازعه در آن جامعه دیگر از میان رفته است.”
به سخنی دیگر در صلح مثبت عناصر شکلگیری مجدد خشونت در ابعاد مختلف آن از جامعه رخت بر بسته است. صلح مثبت به باور گالتونگ ضمن نبود خشونت مستقیم، غلبه بر خشونت ساختاری و مناسبات خشونتپرور و منازعهبرانگیز است.
برای درک این سه مفهوم یعنی خشونت مستقیم، خشونت ساختاری و مناسبات خشونتپرور میتوانیم از مثال ذیل استفاده کنیم. مرگ یک کودک در منازعهی گروهی خشونت مستقیم است، در حالیکه مرگ همان کودک به دلیل فقر، خشونت ساختاری محسوب میشود و به تبع آن چشمپوشی و توجیه فقر و بیعدالتی که زمینهساز مرگ کودک شده است، خشونت فرهنگی شمرده میشود. در چندین دهه بحران اخیر افغانستان ما همواره هر سه مفهوم را تجربه کردهایم و میکنیم.
با توجه به این تعریف گالتونگ از صلح مثبت و آنچه که در ابتدای این نوشته در خصوص شرایط جامعهی افغانستان مطرح کردیم، حالا که زمینهها برای دستیابی به صلح مهیا شده است، به نظر من در مذاکرات پیش رو صلح افغانستان میباید برای رسیدن به صلح مثبت و دوامدار به موارد ذیل به شکل بنیادی توجه صورت گیرد تا بتوانیم در پروسهی صلح افغانستان به نتیجهی مطلوب که همانا صلح و توسعهی پایدار این سرزمین است، دست یابیم.
مسالهی تغییر نسلی : در طول ۲۰ سال گذشته با وجود چالشهای متعدد، جامعهی افغانستان دچار تغییرات گستردهی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شده که نتیجه آن رشد و تغییر افکار نسل جدید کشور با خواستههای متناسب با این تحولات در ساختن افغانستان رو به توسعه و تلاش جوانان برای کسب نقشآفرینی بیشتر در تصمیمگیریهای کلان مملکت است. نسلی که همواره با چالشها و موانعی از سوی ساختار قدرت سنتی مواجه بوده است. بنا بر این نیاز است که در روند صلح و در جریان مذاکرات آن، نسل جوان و اهداف آنان در شکلدادن به آیندهی افغانستان به شیوهی واقعی و نه سمبولیک معنا پیدا کند. به سخنی دیگر با توجه به این تغییر نسلی در افغانستان و اینکه در حدود ۶۰ درصد جمعیت کشور را جوانان تشکیل میدهند، یکی از ارکان بنیادین موفقیت پروسه و مذاکرات صلح افغانستان، درک، پردازش و تثبیت منافع آتی جوانان امروز این کشور در شکلدادن به ساختار قدرت در زمان حال و آینده است.
تنوع جامعهی افغانستان: برای رسیدن به صلح مثبت و بنیادین نیاز است که با توجه به تنوع فرهنگی، مذهبی، قومی و لسانی در افغانستان و پذیرش آن به عنوان یک اصل بنیادین جامعهی ما، در مذاکرات صلح، خواستههای طرفین مذاکرهکننده از یکدیگر، منافع ملی افغانستان را با توجه به کثیرالقومی بودن این سرزمین تعریف و در جریان مذاکرات همواره مورد توجه تمامی افراد و گروههای مذاکرهکننده قرار داشته باشد تا زمینهی تامین هر چه بیشتر عدالت اجتماعی در افغانستان فراهم شود.
توسعهی متوازن : از دیگر نکاتی که میبایست در رسیدن به صلح مثبت و بنیادین به آن توجه شود، تفاوتهای توسعهای میان شهرها و روستاهای کشور است. آنچنان که تاریخ ما خصوصا در ۵۰ سال گذشته نشان داده است، ثبات واقعی و رسیدن به امنیت و صلح کامل زمانی امکانپذیر است که بتوانیم توسعهی متوازن و پایدار را در کشور عملی بسازیم. تا اکنون در رسیدن به این مهم موفق نبودهایم و همچنین در شرایط کنونی افزایش فقر، بیسوادی و نابرابری در جامعه به خصوص در سطح روستاها زمینهی جذب جوانان را در گروههای تروریستی بیشتر فراهم ساخته که خود یکی از عوامل عمدهی تداوم جنگ و نا امنی در کشور است.
آزادیهای انسانی : با توجه تجربه قبلی زمامداری طالبان، این ترس همیشه وجود دارد که این گروه به حقوق زنان و آزادیهای مدنی شهروندان باورمند نیست. طالبان فعلا با یک جامعهی کاملا متفاوت روبهرو هستند و باید این را بپذیرند که افغانستان امروز به عقب بر نمیگردد. نقش و حقوق زنان و آزادیهای مدنی شهروندان به ویژه آزادی بیان درافغانستان نه تنها قابل تغییر نیست، بلکه بنیاد هر نوع توافق جدید را باید تشکیل بدهد. یکی از مسوولیتهای تیم مذاکرهکننده این است که واقعیتهای جدید جامعهی افغانستان را به طالبان تفهیم کند و امیدواری بر آن است که همه خود را برای پذیرش یک افغانستان جدید و متفاوت آماده کنیم.
تمام این پروسه مستلزم استفاده از نیرو و ظرفیت جوانان و مردمان این سرزمین، به منظور رسیدن به صلحی پایدار و واقعی است و در دوران پس از مذاکرات و توافقات صلح در کشور، نیاز به استراتژیها و برنامههای منظم اقتصادی در جهت توسعهی متوازن و پایدار افغانستان به منظور کاهش فقر، بیسوادی و نابرابری اجتماعی است.
با توجه به امکانات موجود و مشکلات بنیادین دراین حوزه، نیاز به اجماع و همراهی کسانی است که در این مسیر دارای افکار و برنامههای مشخص برای آینده جوانان و مردمان افغانستان دارند.